شقایق
همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است: آرام، همیشگی، نزدیک!عطارنامه شماره 17 منتشر شد
نشریه «عطارنامه» فصلنامهای است با موضوع اصلی «طب سنتی ایران» که از سال 1384 پا به عرصه مطبوعات ایران گذاشته است. مدیر مسؤول و صاحبامتیاز این نشریه، آقای محمدهادی عطارنژاد، از عطاران بنام تهران و از علاقمندان طب سنتی ایران هستند. «عطارنامه» به سردبیری دکتر ناصر رضاییپور و زیر نظر هیأت تحریریه قدرتمند و دانشی شامل آقایان دکتر مهرداد کریمی، دکتر حسین رضاییزاده، دکتر مجید انوشیروانی، دکتر رسول چوپانی (همگی از دستیاران دکترای تخصصی طب سنتی ایران)، دکتر مهران میرابزاده (دستیار دکترای تخصصی داروسازی سنتی ایران) و دکتر یوسف بیگباباپور (پژوهشگر نسخ خطی و عضو هیأت علمی دانشگاه) منتشر میشود.
حوزههای مورد علاقه و تمرکز «عطارنامه» را میتوان چنین برشمرد: معرفی و گسترش طب سنتی ایران با دیدگاهی مترقی، دانشی و عقلانی، اخلاق پزشکی در طب ایرانی، تاریخ پزشکی ایرانزمین، معرفی بزرگان و پیشکسوتان طب سنتی و پیشه عطاری، توجه به جایگاه پرارزش و بااصالت تغذیه در طب سنتی ایران و نگاهداشت تندرستی، توجه به رعایت اصول تندرستی (حفظ الصحه و سته ضروریه) و بردن آنها به لایههای عمیق مردمی و اجتماعی، معرفی میوهها و گیاهان دارویی ساده و در دسترس و ویژگیها و خواص آنها به مردم و عطاران، ایجاد فضا برای فعالیت دانشی و پژوهشی دانشجویان طب و داروسازی سنتی دیگر علاقمندان و انتشار مقالات آنان و….
«عطارنامه» مطالب بسیار مفیدی برای استفاده عموم مردم و علاقمندان دانش اصیل و عمیق طب ایرانی دارد که از آن جملهاند:
تدابیر فصلهای مختلف سال، شیوههای ابداعی پزشکان ایرانی در درمان بیماریهای مختلف، تاریخ پزشکی، معرفی بزرگان طب و حکمت ایرانی، اخلاق پزشکی، معرفی مکاتب مختلف طب سنتی و مکمل، تبیین ارزش نان، گوشت، سبزیها، میوهها و… معرفی گیاهان دارویی مختلف، معرفی جایگاه تدابیر مهم بهداشت و سلامتی چون خوردن و آشامیدن، هوا، مسکن، خواب و بیداری، ورزش، استحمام، ماساژ و غیره، گفتگو با پیشکسوتهای طب ایرانی و عطاری، آموزش مبانی طب سنتی ایران، دستور پخت خوراک سالم، پرسش و پاسخهای پزشکی، معرفی کتاب و اخبار طب سنتی ایران.
در شماره 17 این نشریه میخوانید:
استفاده از قدرت رسانه برای ترویج پزشکی سنتی – دکتر مامک هاشمی
انار، یاقوت بهشتی – دکتر نرجس گرجی
آویشن شیرازی در یک نگاه – دکتر الهام قدمی یزدی
بر سر سفره ایرانی (گزارش اختصاصی تولید برنامه ویدئویی سفره سیمرغ) – دکتر ناصر رضاییپور
به، میوه بهین – دکتر نرجس گرجی
رساله حفظالصحه يوسفي – دکتر یوسف بیگباباپور
حنا – الهام نجومیپور
زمستان و تدابیر آن – پریسا مزینی
سرماخوردگی از دیدگاه طب سنتی ایران – دکتر مرتضی مجاهدی
محمدبن زکریای رازی – دکتر فریبا قربانی
قابل ذکر است به پیوست هفدهمین شماره نشریه عطارنامه که برای نخستین بار با پشتیبانی مالی و علمی «شرکت دانشبنیان سیمرغ حکمت ایرانیان» منتشر شده است، دومین ویژهنامه «چهرههای ماندگار پزشکی ایرانی» نیز منتشر شده که اختصاص به نکوداشت استاد فرزانه و فرهیخته، دکتر حسن تاجبخش دارد و حاوی نوشتههایی از استادان و همکاران گرامی دکتر محمدمهدی اصفهانی، دکتر محمد وجگانی، دکتر مجید انوشیروانی، دکتر حسین رضاییزاده، آقای محمدرضا رستمبخش، دکتر مهدی محقق، دکتر آنماری مولن و دکتر ناصر رضاییپور است.
برای اطلاع از فهرست نمایندگیهای فروش در تهران و شهرستانها و نحوه خرید نشریه با شماره تلفنهای 66438147 و 09195579380 تماس بگیرید.
«ناتمام»
اشاره:
مسعود فروتن متولد 1329 در شهر آمل است. او که دانشآموخته تلویزیون و سینما از دانشکده هنر است، سالهاست به عنوان کارگردان تلویزیونی و مدرس مشغول به کار است و تلویزیونیها بهحق «استاد» خطابش میکنند. وی کارگردان تلویزیونی بیش از یکصد تلهتئاتر و سریال از جمله مجموعههای «افسانه سلطان و شبان»، «مدرس»، «آینه» و «همه فرزندان من» و تلهتئاترهای «هنر»، «ملودی شهر بارانی»، «استاد معمار» و «خرده جنایتهای زن و شوهری» بوده است. او به تازگی دو اثر داستانی با عناوین «از سر دلتنگی» و «ناتمام» چاپ و روانه بازار کرده است.
آشنایی من با آقای فروتن برمیگردد به تیرماه سال 90 که به پروژه برنامه تلویزیونی «سرآشپز بزرگ» دعوت شدم. آقای فروتن که جماعت هنری او را به درستی و احترام، «استاد فروتن» میخوانند، کارگردان تلویزیونی آن مجموعه بود و نشست و برخاستهای کوتاهم با ایشان -که بیشتر موقع صرف نهار دست میداد- و گپ و گفتهای کوتاهمان باعث شد به شخصیت ایشان علاقهمند شوم و احساس خاصی به ایشان پیدا کنم: ترکیبی از احترام، ارادت و علاقه.
بعدها فهمیدم او داستان هم مینویسد و گاهی در رادیو -و اخیراً در تلویزیون- قصه هم میخواند…
در طول فیلمبرداری مجموعه «سفره ایرانی»، باز هم افتخار همراهی ایشان دست داد و اینجا بود که ایشان با مهربانی تمام نسخهای از کتاب «ناتمام» و نسخهای هم از شماره ششم مجله همشهری «داستان» را به من هدیه دادند و با خواندن داستان کوتاه «پریچهر» در همشهری داستان بود که من وارد دنیای روایتهای واقعی، تلخ و خودمانی مسعود فروتن از زندگی شدم.
هنوز نتوانستهام درباره «پریچهر» چیزی بنویسم که قابل نشر باشد، گرچه چیزهایی برای دل خودم و استاد نوشتهام. «ناتمام» ولی داستان خوبی است، از آن قصههای معمولی و تاریک و روشن، از آن دست قصههایی که «شاید برای شما هم اتفاق بیافتد»، از آن قصههایی که هم میشود برای سرگرمی خواند، هم میتوان از آنها یاد گرفت و هم میتوان به جوانترها سفارش کرد بخوانند تا بلکه سرشان کمتر به سنگ بخورد.
«فریبرز متواضع»، مرد میانسالی است که سه سالی است از همسرش جدا شده و حالا با سارا، دختر 6 سالهاش زندگی میکند. به نظر میرسد پدر و دختر زندگی آرامی دارند تا اینکه شبی پرسش غافلگیرکننده دختر کوچولو در داخل خودرو، مهندس تواضع را -و البته ما را- به دنیای خاطرات تلخ و شیرینش پرتاب میکند: دنیای ساده و سنتی پدر و مادر و چهار خواهر و برادر که انگار تنها دوتاشان برای هم میمانند: فریبرز و «پریسا» که هفت سالی از او بزرگتر است و برای او هم خواهر است هم مادر، هم معلم است هم دوست، هم مشاور است هم همراه، و رابطه غریب و عاشقانهای هم با هم دارند.
فریبرز با کمک پریسای زیبا -که با وجود علاقه و استعداد، از ادامه تحصیل محروم مانده- چند سالی جهشی میخواند، دانشکده را تمام میکند، سربازی میرود و بعد هم در ادارهای به عنوان مهندس راه و ساختمان مشغول کار میشود و اینجاست که روزی از روزهای معمولی زندگی، «نسرین» وارد اداره و اتاق کار او میشود و بعدها و کمکم، عشقی شریف درونشان جان میگیرد و… زن و شوهر میشوند.
روزها، هفتهها و ماههای نخست زندگی همهچیز خوب است و سالی بعد، سارا کوچولو به دنیا میآید و گرچه نسرین خلقیات خاصی دارد و شاید کمی خودمحور هم باشد، ولی زندگی با فراز و نشیبهای خودش در جریان است تا آنکه با «یک اتفاق ساده»، نمایش جدیدی در این خانواده سهنفره کلید میخورد؛ نسرین به خاطر صدای خوب، تسلط شعرخوانی و البته چهره زیبایش، به یک برنامه ادبی تلویزیونی راه مییابد… و متأسفانه پیشبینی «ثقفی» – شوهر دنیادیده پریسا- درست از آب درمیآید: نسیمی که در این خانه وزیدن گرفته، کمکم تندبادی میشود و ناگهان چونان توفانی، زندگی گرم و عاشقانه فریبرز و نسرین و سارا را در مینوردد و همه چیز را ویرانه میکند: فریبرز میماند و سارا و آنچه خواهید خواند….
×××××××××××××
«ناتمام» را ظرف دو ساعت و نیم خواندم. مسعود فروتن قصهگوی خوبی است و خوب بلد است یک «داستان زندگی» معمولی را طوری تعریف کند که به آدم بچسبد و خواننده را با خود همراه کند. من با شخصیتهای داستان فروتن لبخند زدم، نگران شدم، عصبی شدم و حتی اشک به چشم آوردم. نکته دیگر، تصویرسازیهای خوب راوی است که موجب میشود قصه، چونان پرده نمایش جلوی چشم خواننده باشد، کیفیت ویژهای که بیشک از سالها تجربه بصری و حرفهای استاد فروتن در رادیو و تلویزیون حاصل شده است.
کتاب که به آخر رسید، خودم را کشیدم، صدای ترق و توروق گردنم را درآوردم و دقایقی ساکت فکر کردم. بعد گوشیام را برداشتم و برای استاد فروتن پیامکی فرستادم: «…چقدر هولناک است که هر کدامِ ما کتاب قصهای در زندگیمان داریم!»
«ناتمام» را انتشارات افراز، در سال 1389 در 102 صفحه و با بهای 2600 تومان چاپ و منتشر کرده است.
پارک اتابک
اشاره:
«فرزانه آقايىپور»، نویسنده، نمایشنامهنویس و فعال اجتماعی، متولد ۱۳۲۷ شهر خاش است. سال 1349 از رشته مهندسى برق دانشگاه صنعتی شریف فارغالتحصیل شده و تا سال 1363 به کار در حوزه تخصصی خود مشغول بوده است. سپس به مطالعه تاریخ معاصر ایران پرداخته و حالا نزديك به دو دهه است كه به شكل پيگير و حرفهاى مىنويسد. «هنر و داورى» شامل مجموعه مقالات او در زمينه نقد تئاتر و فلسفه هنر است، فيلمنامه «رستم و اسفنديار» (1383) را برای يك فيلم سينمايى نوشته، «ستار قرهداغى» (1369) و «پارك اتابك» (1371)، دو نمايشنامه او با محوریت زندگى و مبارزات ستارخان است، نمايشنامههاى «يارمحمدخان با چه كسى مىجنگد؟» (1374)، «رضاخان در يك نمايش عجيب» و «خانه شماره 109 خیابان کاخ» (1379) و رمان «سیما» (1388) از ديگر آثار اوست كه هر كدام در قالب كتابى مستقل منتشر شدهاند. هماینک او بیش از 50 داستان کوتاه، فیلمنامه «مهره» و مقالهای پژوهشی با موضوع خیام را نیز آماده دارد که چاپ و منتشر نشدهاند و رمان «نسترن» را نیز آماده چاپ دارد.
«پارک اتابک» عنوان نمایشنامهای از فرزانه آقاییپور است که در سال 1371، به مناسبت یکصد و بیست و پنجمین زادروز ستارخان، سردارِ ملی، از سوی نشر توسعه چاپ و منتشر شده است. کتاب که 86 صفحه دارد، در آن زمان با قیمت 80 تومان عرضه شده است!
شخصیتهای این داستان نمایشگونه اینهایند: ستارخان، یکانی، ثقهالاسلام، امیرخیزی، باقرخان، میرزاحسین واعظ، حاجعلی دوافروش و کوزهکنانی (هر سه از نمایندگان انجمن تبریز)، خیابانی، نوبری و هشترودی (نمایندگان آذربایجان در مجلس شورای ملی)، سپهدار، مخبرالسلطنه، مستوفیالممالک، سردار اسعد، پیرم خان، ضرغامالسلطنه، سردار محیی و…
داستان از اواخر آبان 1288 شروع میشود. جنبش مشروطه با جانفشانی مجاهدان به ثمر نشسته و حالا ستارخان پس از عزیمت به اردبیل برای سرکوب یاغیان، با خیانت مخبرالسلطنه، والی آذربایجان مواجه شده که از اعزام نیروهای کمکی و تجهیزاتی که قول داده بوده خودداری نموده، ولی با این حال، سردار ملی با پیروزی نسبی به تبریز برگشته و حالا با استقبال خوب مردم مواجه شده است ولی به شدت از این خیانت -که هدف آن صد البته نابودی خود ستارخان و مجاهدانش بوده- خشمناک است.
از همینجا فشارهای فراوان به ستارخان برای سفر – یا در واقع تبعیدش- به تهران شروع میشود تا سایه سنگینش از تبریز کوتاه شود و وجودش مانع اجرای اوامر دول روس و انگلیس نباشد و در واقع زیر نظر حکومت مرکزی «کنترل» شود اما او مقاومت میکند تا چندی بعد، اسفند 1288، که دعوتنامه (دستورنامه) رسمی مجلس شورای ملی و دولت به دست وی میرسد که لازم است برای تقدیر و… به تهران برود و بالاخره و پس از کش و قوس فراوان و خواهشهای نمایندگان انجمن تبریز و… ستارخان و مجاهدانش، فروردین 1289 به سمت تهران حرکت میکنند…
پس از تقدیر از ستارخان و باقرخان در مجلس شورای ملی در فروردین 1289، ستارخان به شدت زیر نظر حکومت مرکزی قرار میگیرد و عملاً نه تنها اجازه هیچگونه حرکت یا فعالیتی – حتی دخالت در امور معیشتی مردم یا مبارزه با احتکار گندم و…- را پیدا نمیکند بلکه به تدریج شرایط برای او و مجاهدان مشروطه تنگتر و سختتر میشود. مشکلات معیشتی مردم، کمبود نان، ظلمها و بیناموسیهای سواران بختیاری –که جزو مجاهدان نبودهاند ولی به واسط بختیاری بودن سردار اسعد، جزو قشون دولتی شدهاند-، بیکاری، فقر و مبهم بودن شرایط کاری و آینده مجاهدان واقعی مشروطه، دسیسههای سردار اسعد و مستوفیالممالک برای حذف سردار ملی، فشار و ترکتازی یپرمخان و دار و دستهاش، ترور شخصیتهای مختلف چون آیتالله بهبهانی، علیمحمدخان تربیت، سید عبدالرزاق و… -که کمکم تلاش میشود به مجاهدان ستارخان نسبت داده شود- و… لحظه لحظه ستارخان و مجاهدان را که همگی در پارک اتابک اقامت گزیدهاند، بیشتر زیر فشار قرار میدهد. مجاهدان خسته و رنجور و افسردهاند، برخوردهای برخی از مردم با آنها تلخ است و گویی از آنها قرنها فاصله دارند، غریبه شدهاند، انگار نه انگار همینها بودند که از خانه و کار و زن و فرزندشان گذشتند و جانشان را کف دست گرفتند و جنبش مشروطه را به کرسی ثبات نشاندند!
اوایل مرداد 1289، سردار اسعد و مستوفی که پس از استعفای سپهدار، به ریاست وزرا انتخاب شده و تشکیل کابینه داده، طرح خلع سلاح عمومی را برای اعاده امنیت به مجلس میبرند و مجلس نیز مشروط به موافقت ستارخان و باقرخان، آن را میپذیرد.
سردار در مجلس شورای ملی میکوشد مجلس و دولت را مجاب کند که نیروی مسلحی از میان مجاهدان برای برخورد با دشمنان داخلی و خارجی تشکیل شود که با مخالفت و مقاومت آنها مواجه میشود و در نهایت مجبور به قبول خلع سلاح میگردد تا دستکم از کشتار مجاهدان –که مستقیماً تهدید به سرکوب شدید در صورت عدم خلع سلاح شدهاند- جلوگیری کند. مجاهدان اما از بیعدالتیهای فراوان، عدم پرداخت چندماهه مستمری ناچیزشان، قیمت ناعادلانهای که دولت برای خرید سلاحها تعیین کرده، تحقیر و توهینهای مستقیم و غیرمستقیم و… ناراضیاند و غرور و افتخار و شرف خود را در معرض خطر میبینند. چنین است که پس از انتشار اعلامیه تحقیرآمیز دولت، مجاهدان باقرخان، سردار محیی و ضرغامالسلطنه نیز به پارک اتابک میآیند و به مجاهدان ستارخان میپیوندند. پس از مذاکرات فراوان ستارخان و نمایندگان مجاهدان، امیرخیزی به نمایندگی، نزد دولت فرستاده میشود و خواستههای ساده آنها را مطرح میکند: قیمت عادلانه برای سلاحها، پرداخت قیمت اسلحههای غنیمت گرفتهشده از سربازان محمدعلی شاه، پرداخت مستمری عقبافتاده و شغل مناسب برای مجاهدان!
مستوفی و سردار اسعد قول نصف و نیمه همکاری و تلاش! میدهند. در این میان خبر میرسد سردار محیی از ترس جانش به سفارت عثمانی پناهنده شده و ضرغامالسلطنه هم به حرم حضرت عبدالعظیم رفته است! ستارخان که باور ندارد دولت به خاطر چند تفنگ، مجاهدان را سرکوب کند (یا نمیخواهد باور کند)، از مجاهدان میخواهد خلع سلاح را پیش از اتمام مهلت مقرر شروع کنند. خلع سلاح شروع میشود ولی به زودی با تحریک چند نفر از سفارت عثمانی که گفتهاند مجاهدان، پس از خلع سلاح، زندانی و سرکوب خواهند شد، شرایط عوض میشود. عدهای کفن میپوشند و…. از سوی دیگر، دولت از دادن مهلت یکساعته به ستارخان خودداری میکند و ناگهان تیراندازی به سوی پارک شروع میشود و…
×××××××
کتاب که تمام شد، وسط راهم در مترو بودم و همه راه تا خانه را داشتم به تکرار تسلسلوار و تلخ و نامراد تاریخ فکر میکردم، به ناگهان ضد قهرمان شدنِ قهرمانان!
ای وای از استبداد خودساخته و خودخواسته، از حقارت درونی و فراموشکاری تاریخی… ای وای!
بد نیست چند خط پایانی کتاب را با هم بخوانیم، گفتوگوی ستارخان با یکانی و یک خبرنگار که پنهانی به دیدار سردار مجروح آمده:
ستارخان- …چند نفر کشته شدند؟
یکانی- هیچکس کشته نشد.
ستارخان- دروغ نگویید.
یکانی- 18 نفر از ما و 8 نفر از آنها.
ستارخان- 18 نفر؟ زخمیها؟
یکانی- حدود صد، صد و پنجاه نفر از دو طرف.
ستارخان- بقیه کجا هستند؟
یکانی- دستگیر شدند. در زندان نظمیه هستند.
ستارخان- (نیمخیز میشود) چطور جرأت کردند؟ (مکث) پس همه را دستگیر کردند. باید ترتیبی بدهید که همه را آزاد کنند و به شهرهایشان بفرستند. قول میدهید؟
یکانی- بله. سردار! خبرنگاری میخواهد با شما صحبت کند. وانمود کرده که قوم و خویش شماست.
ستارخان- چرا؟
یکانی- آخر بعضی از روزنامهها را توقیف کردهاند. به هیچ خبرنگاری هم اجازه نمیدهند با شما صحبت کند.
خبرنگار- سردار با وجود آنکه میدانم درد دارید و رنج میبرید، اما خواهش میکنم به سؤالات من جواب دهید.
ستارخان- اول شما به سؤال من پاسخ دهید. بگویید ببینم مردم چه نظری دارند؟
خبرنگار- مردم میگویند شما را با خدعه و نیرنگ شکست دادند. میگویند اگر شما از اول میدانستید که باید بجنگید، از پس همه آنها برمیآمدید.
ستارخان- نه! منظورم این بود که درباره همه این حوادث، رویهمرفته چه نظری دارند.
خبرنگار- متأثرند. اما مرعوب شدهاند. میگویند وقتی با ستارخان چنین کردهاند، ما دیگر جای خود داریم. اجازه میدهید بپرسم؟
ستارخان- بفرمایید.
خبرنگار- همه مسؤولین شما را سبب واقعه پارک اتابک معرفی کردهاند.
ستارخان- چه کسانی؟ نام ببرید.
خبرنگار- سردار اسعد، صدر اعظم، یپرم خان و حتی نمایندگان مجلس. نظر شما چیست؟
ستارخان- آنها باید چنین نظری داشته باشند. اما… از این کشتار چه سودی عاید من میشد؟
خبرنگار- نظر شما چیست؟ شما چه کسانی را مسبب این واقعه میدانید؟
ستارخان- من چه بگویم؟ شما باید بگردید ببینید ما خار راه چه کسانی بودیم. شکا باید منتظر باشید و ببینید میخواهد چه اتفاقاتی بیفتد که قبل از آن میبایست جوانان غیور و وطنپرست از میان برداشته میشدند.
خبرنگار- شما میدانید؟
ستارخان- …
خبرنگار- شما چرا از این کشتار جلوگیری نکردید؟
ستارخان- من سعی خودم را کردم.
خبرنگار- برای معالجه پای شما چه کردهاند؟
ستارخان- میخواستند پای مرا قطع کنند. فعلاًکه موافقت نکردهام.
خبرنگار- این راست است که برای شما خارج شدن از تهران ممنوع است؟ علت چیست؟
ستارخان- بروید از آنها که ممنوع کردهاند، بپرسید.
…
همین كارهای كوچک!
حتی اگر آینهای باشد كه بخشی از روی ما را راست بنماید…
جای تأمل و تغییر است.
به قول استاد حسینی:
تغییر با كار صورت میپذیرد،
همین كارهای كوچک!
آیا حاضر هستید هنگامی كه از دستشویی استفاده كردید، ولو اگر از پیش محل را ناتمیز گذاشته و بیرون آمده باشند، شما از برس مربوطه استفاده کرده و محل را تمیز كرده و بیرون آیید تا نفر پس از شما، به نفر قبلی ناسزا روانه ندارد…؟
یا آنكه با آب دهانی، كثافت را بدرقه و بر آن میافزایید و منتظر اقدام بقیه میمانید..؟!؟
دیری نگذشته از دوران بزرگانمان كه سنگ از سر راه كنار میزدند و نان خشكیده كوچه راه را میبوسیدند و كنار میگذاشتند، بر حیوانات و حتماً بر آدمیان و همسایه رحم داشتند و از اینكه 40 همسایه از هر سو را نمیشناسند، شرمنده بودند.
زمانی كه مردم، امین هم بودند و كلید خانه را به رفتگر میسپردند و چه بسیار یا چه كم، اختلافها كه با ریشسفیدی بزرگترها حل میشد.
و صله رحم جاری بود و همه اسیر نابسامانیها نبودند بلكه با قرض نیكو و پشتیبانی از یكدیگر، در صدد حل مسایل هم بودند. اینها همه در كنار ترافیك و آلودگی و رشوه و اختلاس و جنایت قدرتمداران و بیتفاوتی ما و اعتیاد ویرانگر و كلیهفروشی و كودكان كار و خیابان و دختران فراری و كودك و همسرآزاری و قتلهای ناموسی و… جرم است و به قول آقای مهندس میثمی، همان «نار» است:
خلصنا من النار یا رب!
سپاس از دوستی که این را برایم نوشت و اجازه بازنشرش را هم داد.
یکی از این روزها
ما امروز خانههای بزرگتری داریم و خانوادههای کوچکتر
راحتی بیشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایینتر
آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر
متخصصان بیشتر و همینطور مشکلات بیشتر
داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر
بدون ملاحظه روزها را میگذرانیم
خیلی کم میخندیم
خیلی تند رانندگی میکنیم
خیلی زود عصبانی میشویم
تا دیروقت بیدار میمانیم
خیلی خسته از خواب برمیخیزیم
خیلی کم مطالعه میکنیم
بیشتر اوقات تلویزیون نگاه میکنیم
خیلی به ندرت دعا میکنیم
چندین برابر دارایی داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است
خیلی زیاد صحبت میکنیم
به اندازه کافی دوست نمیداریم
و خیلی زیاد دروغ میگوییم
زندگی ساختن را یاد گرفتهایم اما نه زندگی کردن را
تنها سالهای عمر را به زندگی افزودهایم و نه زندگی را به سالهای عمر
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر
بزرگراههای پهنتر اما دیدگاههای باریکتر
بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم
بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم
ما تا ماه رفته و برگشتهایم اما نمیتوانیم برای دیدار همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به سوی دیگر برویم
فضای بیرون را فتح کردهایم اما فضای درون را نه
اتم را شکافتهایم اما تعصب خود را نه
شتاب کردن را آموختهایم اما شکیبایی را نه
بیشتر مینویسیم اما کمتر یاد میگیریم
بیشتر برنامهریزی میکنیم اما کمتر انجام میدهیم
درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایینتر
رایانههای بیشتری میسازیم تا اطلاعات بیشتری نگه داریم و رونوشتهای بیشتری تولید کنیم اما ارتباطات کمتری داریم
ما کمیت بیشتری داریم اما کیفیت کمتر
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیرهضم است
مردان بلندقامت اما شخصیتهای پست
سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر
تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالمتر
درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر
خانههای رؤیایی اما خانوادههای ازهمپاشیده
پس پیشنهاد میکنم از امروز هیچچیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید
زیرا هر روز زندگی یک روز خاص است
در جستجوی دانش باشید
بیشتر بخوانید
در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید
بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید
غذای مورد علاقهتان را بخورید
و جاهایی که دوست دارید را ببینید
زندگی تنها حفظ بقا نیست، بلکه زنجیرهای از لحظههای لذتبخش است
از جام بلور خود استفاده کنید
بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر روزی دوست دارید، از آن استفاده کنید
عباراتی چون «یکی از این روزها» و «روزی» را از دایره واژگان خود خارج کنید
هرچیزی که میتواند به خنده و شادی شما بیفزاید، به تأخیر نیندازید
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شاید آخرین لحظه شما باشد
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم چقدر آنها را دوست داریم
بیایید نامهای که قصد داشتیم «یکی از این روزها» بنویسیم، همین امروز بنویسیم
«یکی از این روزها» ممکن است ما دیگر نباشیم!
سلیقگی و بیسلیقگی
امام خمینی:
مسافران محترمی که قصد ادامه مسیر به سمت ایستگاه قیطریه یا حرم مطهر را دارند،
در این ایستگاه از قطار پیاده شده و با توجه به تابلوهای راهنما وارد خط یک شوند!
پ.ن: خدا وکیلی بیسلیقگی تا چه حد!؟ خوب یک «ایستگاه» بگذارید اولش دیگه!
ببخش مرا عزیزکم
در خبرها آمده بود، سهیلای 21ساله که پنجماهه حامله بود، بر اثر فشارهای بیش از حد زندگی خود را حلقآویز کرده است. حمید، شوهر سهیلا که یک کارگر ماهر برقکار بود، پس از به اجرا درآورده شدن طرح تعدیل اقتصادی (اخراج دستهجمعی کارگران)، از کار اخراج میشود. او سپس شروع به مسافرکشی میکند ولی از بد حادثه تصادف میکند و کودکی 12ساله در این جریان کشته میشود. خانواده کودک رضایت نمیدهند و حمید در زندان میماند. خانوادههای حمید و سهیلا نیز در تنگنای شدید اقتصادی به سر میبرند و کاری ازشان ساخته نیست. سهیلا در ناامیدی کامل تصمیم میگیرد به زندگی خود خاتمه بدهد.
سهیلا پیش از پریدن از روی صندلی با فرزندی که در دل دارد سخن میگوید:
ببخش مرا
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
در شهری که فریادرسی نبود
و نان به تساوی تقسیم نشده بود
کوچکترین تکهاش هم به ما نرسید
در شهری که محبت نبود
و شلاق و خشونت و تهمت و تکفیر
زبان حاکمان ستمگر بود
از عدالت موعودشان
جز حبس ابد برای پدر
و این سفره خالی
نصیبی به ما نرسید
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
ببخش مرا
باور کن دنیای ما دنیای زیبایی نیست
از عشق و رأفت خبری نیست
گلهای زیبای دشت را چیدهاند
و سیاهی و توفان یأس و ناامیدی در کوچهها جاری است
عزیزکم، ببخش مرا
در شهر هیچ پهلوانی نیست
باور کن هیچ پهلوانی نیست
دستار بر سران شهوتپرست
که دکان چندنبش دین باز کردهاند
به من لبخند میزنند
اما من هرگز به چنین لجنزاری آلوده نخواهم شد
بستر پاک تو را به مرداب شهوت و دین نخواهم داد
نخواهم داد
عزیزکم، صدای مرا میشنوی؟
ببخش مرا
ببخش مرا…
با سپاس از امید عزیز.
اشاعه هنرمندانه فرهنگ و مذهب
پ.ن.1: خدا وکیلی «سلیقه» هم خوب چیزیه!
پ.ن.2: امروز نمایندگان مجلس ایران، برخورد سرکوبگرانه پلیس انگلیس با مردم معترض رو محکوم کردند! حرفی برای گفتن ندارم!
گزارش اختصاصی از «سرآشپز بزرگ»
دکتر رضاییپور، آقای فروتن، دکتر رضاییزاده و آقای نیکسرشت
سرآشپز بزرگ، مسابقهای پرشور و هیجانانگیز است که قرار است از جمعه این هفته، ساعت 23 از شبکه دو سیما پخش شود. این مسابقه که به لطف حضور گرم حسین رفیعی و خانم ساغر عزیزی با روندی شاد، صمیمی و پرتحرّک برگزار میشود، در ظاهر رقابتی است میان آشپزهای مختلف از سراسر کشور، از رستورانهای معروف و استانها و قومیتهای گوناگون که به تناسب، هم آقایان و هم خانمها در آن شرکت دارند.
معیار اصلی مسابقه، پخت غذاهای اصیل ایرانی است و هرگونه غذا، پیشغذا یا پسغذای غیرایرانی و غیربومی باعث کسب امتیاز منفی خواهد شد.
در میان روند تند و سریع مسابقه، میانپردههای طنز «آتش» و «دریا» به لطف هنرمندی دو مجری برنامه، ساخته و پرداخته میشوند و مفاهیمی جالب و زیبا را در قالب نمایش به بینندگان تقدیم میکند.
علاقهمندان به فرهنگ و تمدن اصیل ایرانی و اسلامی، بویژه دوستداران طب سنتی ایران، در قالب این مسابقة پرهیجان با دقایقی کوتاه و بدیع مواجه خواهند شد. یکی اینکه خواهند شنید مجری از آشپز سؤال میکند این غذای شما چه طبعی دارد و سرد است یا گرم؟! و مثلاً آیا به تعادل مزاجی آن توجه کردهاید؟! یا مثلاً شما چقدر با طب سنتی آشنایی دارید و این غذای شما چه خواصی دارد؟! و از آن جالبتر اینکه بییندگان از دقایق کوتاه کارشناسی متخصصان طب سنتی دانشگاهی استفاده خواهند کرد.
تهیهکننده برنامه، جناب آقای سبطاحمدی به کمک کارگردان هنری مسابقه، جناب آقای امیر نیکسرشت و کارگردان تلویزیونی آن، جناب آقای مسعود فروتن، در قالبی نرم و دلنشین و بدون هرگونه اجبار و دلزدگی و با پرهیز از قالبهای مرسوم کارشناسی، که عمدتاً از مخاطبان بسیار اندکی برخوردارند، توانستهاند در یک حرکت فرهنگی و مؤثر، مفاهیم طب ایرانی و مهمترین بخش آن یعنی تغذیه صحیح و آداب آشپزی ایرانی را به خانههای مردم بیاورند و در حقیقت، خاطرات مردم را در ذهن و دل ایشان بازخوانی کنند تا بازگشتی به فرهنگ اصیل خود داشته باشند.
در این مسابقه علاوه بر حضور کارشناسان و داورانی چون مدرس آشپزی، نمایندة اتحادیه رستورانداران و کارشناس تغذیه؛ دوستان خوب من دکتر مهرداد کریمی، دکتر محسن بهرامی، دکتر میثم شیرزاد، دکتر حسین رضاییزاده، دکتر سيدشاهين سلطاني و دکتر مژگان تنساز (همگی از دستیاران ارشد دکترای تخصصی طب سنتی ایران) و همچنین دوستانی چون دکتر غلامرضا کردافشاری، دکتر آیتی و… نیز حضور دارند و در بیاناتی کوتاه و کاربردی درباره خواص طبی هر غذا و مزاج آنها توضیح میدهند و بنده کمترین هم افتخار داشتم که 8-7 جلسهای در خدمت بزرگواران باشم.
دکتر رضاییزاده، دکتر رضاییپور، خانم رحیمی و خانم عیوضی
امیدوارم یاران جان، با تماشای این برنامه و دنبال کردن آن، ضمن آشنایی با خوراکهای مختلف و خوشمزه، نکات کوتاهی از دانش حکیمانه و کاربردی طب ایرانی را نیز بیاموزند. دانشی عمیق که جوهره آن، نگاهداشت تندرستی و دور کردن بیماری با توجه به شش اصل ضروری (یا سته ضروریه) است که شاید توجه به «خوردن و آشامیدن» مهمترین آنها باشد.
امید که به زودی باز هم شاهد برنامههایی پرشور و شعور از احیای فرهنگ ناب مردمی و اصالت ایرانی و اسلامی این سرزمین، توسط هنرمندان اهل ذوق و دانش در صدا و سیما و دیگر رسانهها باشیم تا مگر بساط رنگ و ریا و انحراف گروهی مدعی بیمایه که با ادعای دفاع از این دانش بلند و گسترش آن، و از سر نافهمی و کجفهمی یا به طلب زر و زور، به گسترش مهملات و مزخرفات از دریچه این رسانه ملی مشغولند بهزودی برچیده شود.
چنین باد.
توصیههایی برای رمضان مبارک
برخی دوستان از تدابیر روزههای رمضان – بویژه امسال که هوا گرم است و روزها دراز- پرسیده بودند. اینجا چند نکتهای عرض میکنم و باقی را وامیگذارم به پرسشهای موردی یاران که در حد سواد اندکم راهنمایی کنم.
– تا میتوانید از خوردن چربیها و خوراکیهای چرب، بویژه در وعده سحری، پرهیز کنید چرا که موجب ایجاد عطش و تشنگی میشوند.
– پس از خوردن خوراکیهای چرب، بویژه در وعده افطار، کمی پودر رازیانه را با نبات میل کنید تا عوارض آن را کم کند و به گوارش بهتر خوراک کمک نماید.
– در روزهای گرم سال و بویژه در روزهای روزهداری، از خوردن میوههای گرمسیری چون موز و انبه (و کمتر آناناس) پرهیز کنید چرا که زیادهروی در خوردن آنها موجب افزایش غلظت خودن میشود.
– باز کردن روزه و آغاز یکباره افطار با خوراکهای سنگین معمول، بویژه در افراد گرممزاج و کسانی که معدههای گرمی دارند، زیانآفرین است. به همه افراد سفارش میکنم برای باز کردن روزه از یک استکان آب گرم و مثلاً یک عدد خرما استفاده کنند و در صورت نیاز زیاد، 3-2 لقمه خوراک، در حد رفع گرسنگی میل نمایند و خوراک اصلی را به عنوان وعده شام دستکم یک ساعت پس از آن میل کنند.
– برای کاهش تشنگی و عطش در زمان روزه، میتوانید از شربتهای سرکهشیره، سکنجبین یا شربت آبلیمو در وعدههای سحری یا افطاری استفاده کنید. نوشیدن کمی عرق کاسنی به تنهایی یا همراه با یک قاشق چایخوری تخم خرفه در وعده سحری نیز برای کاهش تشنگی در طول روز بسیار مفید خواهد بود.
– با توجه به درازی روز و فاصله کم وعدههای افطاری و شام با سحری روز پسین، پرهیز از پرخوری و برهمخوری در زمان افطار و پس از آن، بسیار مهم است و در صورت رعایت نکردن، میتواند موجب بدگواری و ناراحتیهای گوارشی شود.
– در روزهای ماه مبارک بهتر است افراد کمتر از شیرینیها، بویژه شیرینیهای قنادی چون زولبیا و بامیه یا پشمک استفاده کنند و مصرف آنها را به برطرف کردن هوس محدود نمایند.
– توصیه شده در مناطقی که درخت نخل رشد نمیکند، از مصرف زیاد خرما پرهیز شود ولی در مناطق خرماخیز زیاد خوردن آن منعی ندارد.
– با توجه به درازی روزها و گرمی هوا، میتوان به همه روزهداران سفارش کرد روزانه حدود یک ساعت بخوابند که خوب بهتر است در حدود پیش از ظهر باشد یا دستکم نزدیک غروب آفتاب نباشد.
و…
التماس دعای زیاد… یعنی: التماس زیاد دعا!
عطارنامه 16 منتشر شد
شانزدهمین شماره «عطارنامه» منتشر شد. نشریه «عطارنامه» فصلنامهای است با موضوع اصلی «طب سنتی ایران» که از سال 1384 پا به عرصه مطبوعات ایران گذاشته است. مدیر مسؤول و صاحبامتیاز این نشریه، آقای محمدهادی عطارنژاد، از عطاران بنام تهران و از علاقمندان طب سنتی ایران هستند که پیشه شریف عطاری را نیز از پدران خود به ارث بردهاند. «عطارنامه» چند سالی است به سردبیری بنده کمترین، دکتر ناصر رضاییپور و زیر نظر هیأت تحریریه قدرتمند و دانشی شامل آقایان دکتر مهرداد کریمی، دکتر حسین رضاییزاده، دکتر مجید انوشیروانی، دکتر رسول چوپانی (همگی از دستیاران دکترای تخصصی طب سنتی ایران) و دکتر یوسف بیگباباپور (مصحّح و پژوهشگر متون طب ایرانی) منتشر میشود.
حوزههای مورد علاقه و تمرکز «عطارنامه» را میتوان چنین برشمرد: معرفی و گسترش طب سنتی ایران با دیدگاهی مترقّی، دانشی و عقلانی، اخلاق پزشکی در طب ایرانی، تاریخ پزشکی ایرانزمین، معرفی بزرگان و پیشکسوتان طب سنتی و پیشه عطّاری، توجه به جایگاه پرارزش و بااصالت تغذیه در طب سنتی ایران و نگاهداشت تندرستی، توجه به رعایت اصول تندرستی و بردن آنها به لایههای عمیق مردمی و اجتماعی، معرفی میوهها و گیاهان دارویی ساده و در دسترس و ویژگیها و خواص آنها به مردم و عطّاران، ایجاد فضا برای فعالیت دانشی و پژوهشی دانشجویان طب و داروسازی سنتی و انتشار مقالات آنان و….
«عطارنامه» مطالب بسیار مفیدی برای استفاده عموم مردم و علاقمندان دانش اصیل و عمیق طب ایرانی دارد که از آن جملهاند:
تدابیر فصلهای مختلف سال، شیوههای ابداعی پزشکان ایرانی در درمان بیماریهای مختلف، تاریخ پزشکی، معرفی بزرگان طب و حکمت ایرانی، اخلاق پزشکی، معرفی مکاتب مختلف طب سنتی و مکمل، تبیین ارزش نان، گوشت، سبزیها، میوهها و… معرفی گیاهان دارویی مختلف، معرفی جایگاه تدابیر مهم بهداشت و سلامتی چون خوردن و آشامیدن، هوا، مسکن، خواب و بیداری، ورزش، استحمام، ماساژ و غیره، گفتگو با پیشکسوتهای طب ایرانی و عطاری، آموزش مبانی طب سنتی ایران، دستور پخت خوراک سالم، پرسش و پاسخهای پزشکی، معرفی کتاب و اخبار طب سنتی ایران.
در شماره 16 این نشریه میخوانید:
عطاری و حکمت / دکتر محمدمهدی اصفهانی
اهمیت علم غذاشناسی در قرن بیستم / شادروان دکتر سیدجلال مصطفوی کاشانی
ارجوزه پزشکی ابنسینا و ترجمه منظوم آن به پارسی / دکتر حسین کیانی و دکتر مجید نیمروزی
آثار ابنسینا در لهستان / پروفسور ا. زایانچکوسکی
زندگی و آثار حکیم سیداسماعیل گرگانی / دکتر فریبا قربانی
پیش به سوی خوشبختی!
آنچه درباره طب ایرانی باید بدانیم / گفتگوی خانم آمنه فرخی با استاد محمد عبادیانی
زندگینامه دکتر مرتضی شیخ / دکتر ناصر رضاییپور
مروری بر موسیقیدرمانی / دکتر فرسته نوری
ورزش از نگاه طب سنتی ایران / دکتر غزاله حیدریراد
تدابیر تندرستی در میانسالان و سالخوردگان / خانم پریسا مزیّنی
نوشابه بدون قند ننوشید! / دکتر محسن خوشنیت و خانم ژاله شادمان
توت در یک نگاه / دکتر داوود حاجیقاسمعلی
هندوانه / مهندس راضیه رضایی
گفتگو با عطار / گفتگوی مهندس زهره عباسی با خانم زهرا نیکوکار
یادمان درگذشتگان / به یاد دکتر محمدصادق رجحان و مهندس سیدحسین حجازی
برگی از احساس، یادمانی از شقایق / مهندس مسعود خدیوی کاشانی
گزارش اختصاصی عطارنامه از برنامه تلویزیونی سرآشپز بزرگ
معرفی کتاب و مجله
و اخبار طب سنتی ایران
کمانه – حسین منزوی
گلولهای را به یاد ندارم
که به نیّت پوست نازک آزادی
شلیک شده باشد
و سرانجام
به قصد شقیقه دژخیم
کمانه نکرده باشد
چاقویی را به یاد ندارم
که برای گلوی خوشآواز عشق
از غلاف بیرون زده باشد
و آخر دسته خودش را
نبریده باشد
حالا،
هر چه میخواهید، شلیک کنید و
هر چه میخواهید، چاقو بکشید.
آخرین روزهای زمستان
آخرین فیلم مهرداد اسکویی عزیز، آخرین روزهای زمستان، با استقبال خیلی خوب داخلی و خارجی مواجه شد.
چهارشنبه 18 خرداد گذشته، نخستین اکران ویژه این فیلم که بخش دوم از سهگانه اسکویی با موضوع بزهکاری نوجوانان است، در سینما آزادی انجام شد که شوربختانه بنده نتوانستم در آن شرکت کنم.ولی مهرداد عزیز قول داد که پس از برگشتن از سفر اروپاییاش اکران دیگری هم برای این فیلم داشته باشند.
در زیر تلفیقی از گزارش دو خبرگزاری مختلف را درباره «آخرین رزوهای زمستان» میخوانید و تصاویر آن را میبینید:
مهرداد اسكویی پس از نمایش مستند «آخرین روزهای زمستان» خطاب به مخاطبان فیلمش گفت: خوشحالم كه از فیلمهای مستند پشتیبانی میكنید و ما را تنها نگذاشتهاید.
به گزارش خبرنگار ایسنا، این كارگردان سینما كه شامگاه 18 خردادماه در سینما «آزادی» سخن میگفت، ادامه داد: این فیلم تنها حاصل كار من نیست، یك گروه با تمام وجود برای این كار زحمت كشیدند و از سال 88 تا به حال درگیر این فیلم 60 دقیقهای هستند.
اسكویی درباره پروژههای بعدیاش نیز گفت: فیلم بعدی من مستندی درباره دختران است و پس از آن قصد دارم به زندگی كودكانی سر بزنم كه دست به قتل زدهاند.
مهرداد اسكویی پس از سخنانش، ضمن تشكر از تمامی همكارانش، از فرید دغاغله، تدوینگر؛ ماندانا كریمی، مشاور؛ فهیمه حسینی، مشاور و مددكار اجتماعی؛ ساعد محكم، صدابردار و وحید حاجیلویی، دستیار دعوت كرد كه روی سن بیایند.
سپس فهیمه حسینی، مددكار اجتماعی كه در این مستند با اسكویی همكاری كرده، در سخنانی اظهار كرد: بچههای آسیبدیده در جامعه ما كمرنگ هستند اما خوشبختانه آقای اسكویی احساسات ویژهای به آنها نشان دادند و من خوشحالم كه بالاخره یك نفر به غربت و بیكسی این بچهها رنگ و بویی داد.
به گزارش ایسنا، مجتبی راعی، حسین محجوب، پیروز كلانتری، پدرام اكبری، دكتر اصغر ایزدیجیران، دكتر بابك روحالامینی، احمد میراحسان، دكتر لطفعلیخان، مسعود فراستی و… در نمایش روز چهارشنبه، 18 خردادماه، این مستند در سینما آزادی حضور داشتند.
اسكویی در حاشیه نمایش این مستند در گفتوگویی با ایسنا مطرح كرد: در واقع این مستند اپیزود دوم «روزهای بیتقویم» است كه امیدوار هستم بتوانم سال 91 اپیزود سوم آن را نیز بسازم. این سه اپیزود از یکدیگر مستقل هستند و ارتباط چندانی با هم ندارند اما از یک جهت به لحاظ مضمون در هم تنیده شدهاند. «روزهای بیتقویم» عنوان اپیزود اول این سهگانه بود که چهار سال پیش ساخته شد و در جشنوارههای داخلی و خارجی زیادی هم شرکت کرد و جوایز معتبری هم از این جشنوارهها گرفت.
وی درباره انگیزه ساخت این سهگانه عنوان كرد: امیدواریم این سهگانه بتواند منبعی برای سالهای آینده باشد كه اگر فردی خواست درباره بزهكاری نوجوانان در ایران مطالعه كند، بتواند از این مستندها استفاده كند. در هر صورت دوست دارم این فیلم بویژه در دانشگاهها و همچنین در مراكز دولتی و خصوصی به نمایش در آید.
كارگردان «آخرین روزهای زمستان» درباره بودجه ساخت این فیلم هم گفت: برای ساخت «آخرین روزهای زمستان» و «روزهای بیتقویم» كاملا از بودجه شخصی استفاده شد و برای ساخت آنها ریالی كمك نگرفتیم. البته امیدوارم برای ساخت اپیزود سوم این موضوع، حمایت شوم تا بتوانم آنچه كه میخواهم را بسازم. در هر صورت من فیلمساز مستقل هستم و متأسفانه این مسأله باعث میشود تهیهكنندگان دولتی از ما حمایت نكنند.
وی در خصوص موضوع «آخرین روزهای زمستان» توضیح داد: این فیلم در دستهبندی سینمای مستند اجتماعی گنجانده میشود و به راحتی نمیتوان آن را پخش کرد. موضوع این فیلم درباره کانون اصلاح و تربیت و کودکان بزهکار است. اگر بتوانیم برای نمایش عمومی و گسترده آن، این فیلم ر ا به صورت دیویدی به مردم عرضه میکنیم.
اسکویی در خصوص خط روایت در فیلمهای مستند و بویژه مستندهای اجتماعی گفت: نکته مهم در سینمای مستند برای من ارتباط با مخاطب است. مستند باید بتواند با روایت، مخاطب بیشتری را جذب کند. من در کلاسهای آموزشی که با علاقمندان سینمای مستند دارم این نکته را به جوانان یادآوری میکنم که در سینمای مستند باید داستانگویی با امر واقع اتفاق بیفتد. در چند سال اخیر با همکاری پیروز کلانتری جوانهای بااستعداد زیادی را شناسایی کردیم و امیدوارم فیلمهای آنها هم به نمایش دربیاید.
این کارگردان در خصوص برنامههای انجمن تهیهکنندگان و اکران فیلمهای مستند در سینما آزادی یادآور شد: امیدوارم کسانی که در این انجمن هستند تدبیری بیندیشند تا مستندهایی که علاقمندان بیشتر دارد، بهتر دیده و نمایش داده شود. یکی از ویژگیهای «آخرین روزهای زمستان» استفاده از کودکانی است که بسیار بامزه هستند و همین میتواند مخاطب را سرگرم کند. این مستند پیش از نمایش در تهران، در گیلان، اصفهان و بیرجند به روی پرده رفت و استقبال خوبی هم از آن شد.
«آخرین روزهای زمستان» آخرین مستند ساختهشده توسط مهرداد اسكویی در 60 دقیقه و با فرمت «اچدیكم» آماده نمایش شده و روایتی از زندگی هفت نوجوان زیر 15 سال است كه در كانون اصلاح و تربیت شهر زیبای تهران زندگی میكنند.
پخش بینالمللی «آخرین روزهای زمستان» را «دریملب فیلم» به مدیریت نسرین میرشب در كشور فرانسه بر عهده دارد كه به گفته اسكویی كارهای عرضه بینالمللی این مستند از تیرماه آغاز خواهد شد.
مهرداد اسکویی در بیش از ۳۰۰ جشنواره داخلی و خارجی، حدود ۸۰ عنوان جوایز مختلف را در کارنامه خود ثبت کرده است. در چهاردهمین جشن بزرگ سینمای ایران در سال گذشته نیز از نقش و تأثیر مهرداد اسکویی در اعتلای سینمای مستند ایران طی مراسم نکوداشتی از سوی انجمن مستندسازان سینمای ایران و انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند تقدیر و ستایش شد.
برای مهرداد عزیز، که بیگمان پرافتخارترین سینماگر ایران بزرگ است، بهترینها را آرزو میکنم.
چشمت را ببند و دعا کن!
به شیوه مورد علاقهام که گهگاهی با بیمارانم تماس میگیرم و جویای حالشان میشوم تا مرهم روح و دلشان باشم و اگر لازم باشد توصیهای بکنم، به منزل یکی از بیماران بسیار بدحال زنگ میزنم.
مادرش گوشی را برمیدارد و تا صدایم را میشناسد، میزند زیر گریه و تا میتواند با صدایی بلند میگرید… روشن است، چند دقیقهای اینطرف، بدون آنکه بفهمد، در سکوت کامل اشک میریزم تا کمکم مادر خستهدل، آنسو به هقهق میافتد و بعد هم به درددل میآید: «دخترک 20ساله و تازه عقدکردهام از دستم رفت دکتر جان! اینهمه راز و نیاز کردم، نذر کردم، نمیدانم چه شد….»
خالیام، هیچ ندارم که بگویم در مقابل روح آزرده مادری جوان که داغی بزرگ بر سینه دارد و میگوید اگر به خاطر دو دختر کوچکش نبود، آرزوی مرگ میکرد.
تسلایش میدهم و آرزوی آمرزش برای معصومه ناکام و امید شکیبایی برای مادر دلسوخته و پدر داغدیده.
مادر اما حرف دیگری هم دارد: «دلم آرام نمیشود دکتر! کمکم کن پسرم! دعایمان کن به جوانیات». کم مانده طاقتم طاق شود، «چشم»ی میگویم و به هر زوری هست از همکلامیاش میگریزم… ناتوان و سرگشته.
تنها یک جرقه در ذهن دارم: بیایم اینجا، گوشه آشیان قدیمیام، پیش شما، یارانی که سالهاست میشناسم و دوستانی که جز پیامی از شما نخواندهام. شما که بیصدا و بیردپایی گاهی به آشیان خودتان سری میزنید و آرامتر میروید.
شما که همه اهل دلید، هر کدامتان به کیش خودتان.
و یک خواهش از طرف برادری ناتوان در خدمت و کمک: نیم دقیقه چشم ببندید و برای مادران و پدران داغدار دنیا طلب خیر و شکیبایی و آرامدلی کنید.
همین.
باقی بقایتان.
29/خرداد/1390
آسوده نخوابید…
در باغی در خمینیشهر اصفهان، اراذل به گروهی از زنان در یک میهمانی خصوصی حمله کردهاند و به همه تجاوز کردهاند و طلاهایشان را دزدیدهاند و گریختهاند…
پیش از این فاجعه هم چند شهروند فضای مشکوک باغ را به پلیس گزارش کرده بودهاند که توجهی نشده!!!
حالا آقای داروغه و امامجمعه محترم درفشانی کردهاند که: «آن زنها هم علیه السلام نبودهاند»!! و «اگر آن زنها حجاب داشتند بهشان تجاوز نمیشد»!
حال کردی بانوی گرامی!؟
یادش به خیر، جناب «استاد» وزیر راه هم نزدیک به چنین قولی داشتند وقتی جان ناقابل چندده هموطن در سقوط هواپیما تلف شد!
آن وقت چهارتا روانشاد سرخوش توقع دارند تیم ملی مملکت که اوت میشود، رئیس فدراسیون عذرخواهی کند!